سلام...
سلامی که از ارتفاعات مجموعه ی عشق سرچشمه می گیرد،از پیچ و خم های صداقت می گذردو به دریای خروشان محبت می ریزد.
آن گاه که دستهای بی بخار تاریخ بادهای جدایی را به حرکت درآوردو گلی از گلستان دوستی را بر چید و با خود به سرزمین بی عاطفه ها سقوط داد،غمگین و افسرده در گوشه ای نشستم و با نگاه منتظرم گردبادهای تنهایی را به تماشا خواندم.
ولی اکنون که از کنج خرابه های افکارم بر می خیزم،ناچار دست به قلم کرده ام تا چند سطری که آن را بازمانده ی خاطراتم می دانم بر صفحه ی سفید و بی گناه عشق به یادگار بگذارم.شاید فرجی شد و نسیم ملایم و دل انگیز دوستی آن را بر بال طلایی خود نشاند و رقصان و مست از باده تنهایی به سویت آورد تا تو نیز از این شراب کهنه مستی دو چندان گیری.
:: بازدید از این مطلب : 650
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28